ترانهی پاپ
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
غمی گر در دلت آن وقت نشانه ی من بار ماتم خود را بیفکن
چه خوش باشد که دیواری نیابی کوته تر از دیوار تن من
شد آسمان از شوق دیدارت تماشایی و رنگین
شد سایه رخسار تابانت به ماه و زهره سنگین
چشمان تو یادآور وصف بهشت است
ذات تو با ذات فرشته هم سرشت است
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
غمی گر در دلت آن وقت نشانه ی من بار ماتم خود را بیفکن
چه خوش باشد که دیواری نیابی کوته تر از دیوار تن من
شد آسمان از شوق دیدارت تماشایی و رنگین
شد سایه رخسار تابانت به ماه و زهره سنگین
چشمان تو یادآور وصف بهشت است
ذات تو با ذات فرشته هم سرشت است
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه