ترانهی پاپ
نومید مشو جانا که اومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو
آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد
امروز سلیمانم که انگشتریم دادی
وان تاج ملوکانه بر فرق سرم آمد
از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم
یا رب چه سعادتها که زین سفرم آمد
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
نومید مشو جانا که اومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو
آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد
امروز سلیمانم که انگشتریم دادی
وان تاج ملوکانه بر فرق سرم آمد
از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم
یا رب چه سعادتها که زین سفرم آمد
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا
جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه