تصنیف
خوابی بود و خیالی ، ما را روزِ وصال
رفت از یاد و تَبَه شد ، حال آن خواب و خیال
روزی دلکش و خرم بود ، فارغ خاطرم از غم بود
بر گل از نم فروردین ، لرزان قطره ی شبنم بود
وه زان حُسن و جمال ، وه زان حُسن و جمال
جان را نشاط و مستی ، از روی تو بود
دل را امیدِ هستی ، بر موی تو بود
ریزان ز شاخه سوسن ها ، گل ها بر سر ما
لرزان ز عشق و بی تابی ، هر دم پیکر ما
ای کاش دامانت را از کف نمی دادم
چه شد آن وفا چه شد آن صفا
ز چه از چشمت افتادم
چو گذشته ها به برم بیا ، که دهد غم بر بادم
خواهم بار دیگر با تو به صحرا رفتن
غم ها از دل بردن ، خوش به تماشا رفتن
ای رفته بیا تا نروم از دست
کین زخمه ی غم پاره دلم بشکست
ای رفته بیا تا نروم از دست
کین زخمه ی غم پاره دلم بشکست
خوابی بود و خیالی ، ما را روزِ وصال
رفت از یاد و تَبَه شد ، حال آن خواب و خیال
روزی دلکش و خرم بود ، فارغ خاطرم از غم بود
بر گل از نم فروردین ، لرزان قطره ی شبنم بود
وه زان حُسن و جمال ، وه زان حُسن و جمال
خوابی بود و خیالی ، ما را روزِ وصال
رفت از یاد و تَبَه شد ، حال آن خواب و خیال
روزی دلکش و خرم بود ، فارغ خاطرم از غم بود
بر گل از نم فروردین ، لرزان قطره ی شبنم بود
وه زان حُسن و جمال ، وه زان حُسن و جمال
جان را نشاط و مستی ، از روی تو بود
دل را امیدِ هستی ، بر موی تو بود
ریزان ز شاخه سوسن ها ، گل ها بر سر ما
لرزان ز عشق و بی تابی ، هر دم پیکر ما
ای کاش دامانت را از کف نمی دادم
چه شد آن وفا چه شد آن صفا
ز چه از چشمت افتادم
چو گذشته ها به برم بیا ، که دهد غم بر بادم
خواهم بار دیگر با تو به صحرا رفتن
غم ها از دل بردن ، خوش به تماشا رفتن
ای رفته بیا تا نروم از دست
کین زخمه ی غم پاره دلم بشکست
ای رفته بیا تا نروم از دست
کین زخمه ی غم پاره دلم بشکست
خوابی بود و خیالی ، ما را روزِ وصال
رفت از یاد و تَبَه شد ، حال آن خواب و خیال
روزی دلکش و خرم بود ، فارغ خاطرم از غم بود
بر گل از نم فروردین ، لرزان قطره ی شبنم بود
وه زان حُسن و جمال ، وه زان حُسن و جمال
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:43
کاربر مهمان