تصنیف در دستگاه ماهور
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ( نمی مرد) ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ( نمی مرد) ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:09
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه