ترانهی پاپ
هوا آن سوی چشمانم بارانیست
سکوتم تحفه ی رنجی پنهانیست
به شمع آغشته میماند خورشیدم
فراز تپه ای ماهی پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهاییست
پر میزند بر بامم سیاه کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست سرد باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم به یاد
هوا آن سوی چشمانم بارانیست
سکوتم تحفه ی رنجی پنهانیست
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهاییست
پر میزند بر بامم سیاه کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست سرد باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم به یاد
هوا آن سوی چشمانم بارانیست
سکوتم تحفه ی رنجی پنهانیست
به شمع آغشته میماند خورشیدم
فراز تپه ای ماهی پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهاییست
پر میزند بر بامم سیاه کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست سرد باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم به یاد
هوا آن سوی چشمانم بارانیست
سکوتم تحفه ی رنجی پنهانیست
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بی رحم تنهاییست
پر میزند بر بامم سیاه کلاغ و شب
به ویرانه ها میماند خانه بی چراغ و تب
میسوزدم میکوبد به در دست سرد باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم به یاد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه