اجرای دکلمه همراه با فضاسازی ارکسترال با مضمون شهادت سردار سلیمانی
می دمد صبح و می رسد موعود
آسمان غرق طالعی مسعود
از زمین نور سرخ می تابد
بر شهیدان آفتاب درود
کیست این قهرمان که از دل خاک
روشنایی به آسمان افزود
تیرهای بلند فریادش
قله ها را یکی یکی پیمود
پهلوانی که در جوانمردی
پوریای ولی مریدش بود
عارفی از سلاله ی بهجت
باز شد چشم باطنش به شهود
ذوالفقاری تر از دو ابرویش
هیچ شاعر حماسه ای نسرود
پیش پای عبور مردانش
خاک پر آتش آسمان پر دود
و شهادت چو قله ای سبز است
می کنند اهل دل به قله صعود
کس به اندازهی سلمانی
باب فتح الفتوح نگشود
خم به ابروی او نمی آورد
طعنهی تلخ عده ای معدود
او سیاووش نسل ما بوده
نفس اماره را در آتش سوخت
چه کسی گفته او شهید شده
رفته تا عرش و بازگردد زود
خواب دیدم دوباره برگشته است
در لباسی غریب و سبز و کبود
صورتش عین ماه پرخنده
بدنش پاره پاره خاک آلود
می درخشد میان چشمانش
جنگلی سبز و آفتاب اندود
خواب دیدم نشست با کشتی
بر بلندای کوه بینالود
زیر پایش زمین به خود لرزید
از تماشایش آسمان خوشنود
در نگاهش سلامی از موسی
بر زبانش درودی از داوود
چون که از عرشه پا به خاک نهاد
لحظه ای نور شد سپس فرمود
در زمین تا گل شقایق هست
زنده باد آفتاب صحرا رود
تا نگاهم به چهره اش افتاد
ناگهان یافت زخم من بهبود
داد زد زنده باد ابراهیم
مرگ بر ظلم مرگ بر نمرود
حب ذا حب ذا که خواهد کرد
کوه در خون من قیام و قئود
بر زمین موج موج می آید
جبهه های مقاومت به وجود
احدی چون خودم نمی گیرد
انتقام مرا ز آل سعود
خون سرخم به نام ذوالقرنین
قوم یاجوج را کند نابود
خون سرخم شبیه صاعقه ای
بر سر کاخ خای عاد و ثمود
خون سرخم فرود می آید
چون ابابیل بر سپاه یهود
خون سرخم به خاک می گوید
می دمد صبح و می رسد موعود
می دمد صبح و می رسد موعود
آسمان غرق طالعی مسعود
از زمین نور سرخ می تابد
بر شهیدان آفتاب درود
کیست این قهرمان که از دل خاک
روشنایی به آسمان افزود
تیرهای بلند فریادش
قله ها را یکی یکی پیمود
پهلوانی که در جوانمردی
پوریای ولی مریدش بود
عارفی از سلاله ی بهجت
باز شد چشم باطنش به شهود
ذوالفقاری تر از دو ابرویش
هیچ شاعر حماسه ای نسرود
پیش پای عبور مردانش
خاک پر آتش آسمان پر دود
و شهادت چو قله ای سبز است
می کنند اهل دل به قله صعود
کس به اندازهی سلمانی
باب فتح الفتوح نگشود
خم به ابروی او نمی آورد
طعنهی تلخ عده ای معدود
او سیاووش نسل ما بوده
نفس اماره را در آتش سوخت
چه کسی گفته او شهید شده
رفته تا عرش و بازگردد زود
خواب دیدم دوباره برگشته است
در لباسی غریب و سبز و کبود
صورتش عین ماه پرخنده
بدنش پاره پاره خاک آلود
می درخشد میان چشمانش
جنگلی سبز و آفتاب اندود
خواب دیدم نشست با کشتی
بر بلندای کوه بینالود
زیر پایش زمین به خود لرزید
از تماشایش آسمان خوشنود
در نگاهش سلامی از موسی
بر زبانش درودی از داوود
چون که از عرشه پا به خاک نهاد
لحظه ای نور شد سپس فرمود
در زمین تا گل شقایق هست
زنده باد آفتاب صحرا رود
تا نگاهم به چهره اش افتاد
ناگهان یافت زخم من بهبود
داد زد زنده باد ابراهیم
مرگ بر ظلم مرگ بر نمرود
حب ذا حب ذا که خواهد کرد
کوه در خون من قیام و قئود
بر زمین موج موج می آید
جبهه های مقاومت به وجود
احدی چون خودم نمی گیرد
انتقام مرا ز آل سعود
خون سرخم به نام ذوالقرنین
قوم یاجوج را کند نابود
خون سرخم شبیه صاعقه ای
بر سر کاخ خای عاد و ثمود
خون سرخم فرود می آید
چون ابابیل بر سپاه یهود
خون سرخم به خاک می گوید
می دمد صبح و می رسد موعود
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه