تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
الا ای آه جانسوز من
چراغ جاودان سوز من
به بی دردان عالم مگو
حکایت زبان سوز من
به خلوت گاه شب نام که بردی
به بال ناله پیغام که بردی
که باران بهار دلم ،
سبک تر کرده بار دلم
به پرواز دوباره
کنم صید ستاره
من آن مرغ شبانگاهی ام
که تا اوج فلک راهی ام
گهی پابند خاکم کنی
گهی در آسمان خواهی ام
گهی عرشی ، گهی چاهی ام
دل من به هر دم جنونی تازه دارد
ز مستی ، نداند جنون اندازه دارد
با دل هر آن چه گفتم ، افسانه شد به گوشش
خندید و آتشم زد ، به شعله ی خموشش
الا ای آه جانسوز من
چراغ جاودان سوز من
به بی دردان عالم مگو
حکایت زبان سوز من
به خلوت گاه شب نام که بردی
به بال ناله پیغام که بردی
که باران بهار دلم ،
سبک تر کرده بار دلم
به پرواز دوباره
کنم صید ستاره
من آن مرغ شبانگاهی ام
که تا اوج فلک راهی ام
گهی پابند خاکم کنی
گهی در آسمان خواهی ام
گهی عرشی ، گهی چاهی ام
دل من به هر دم جنونی تازه دارد
ز مستی ، نداند جنون اندازه دارد
با دل هر آن چه گفتم ، افسانه شد به گوشش
خندید و آتشم زد ، به شعله ی خموشش
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه