ترانه ی پاپ
مانند بغض ساکت حرفی نداشت با من
من فکر این که دوری تقدیر اوست یا من
هر آنچه داشت برداشت آهسته راه افتاد
باران گرفت آرام رفت و نرفت از یاد
شب ماند و او دیگر نیامد
گم بودم و دستی به روی شانه ام زد
گفتم که دیگر جان ندارم
من بغض ابری بی قرارم
قلبم گرفت از شهر خالی
رد کن مرا از آشفته حالی
گفت این جنون را زیر و رو کن
با قلبت امشب آرزو کن
گفتا شنید از خواهش من
خندید و برگشت آرامش من
مانند بغض ساکت حرفی نداشت با من
من فکر این که دوری تقدیر اوست یا من
هر آنچه داشت برداشت آهسته راه افتاد
باران گرفت آرام رفت و نرفت از یاد
شب ماند و او دیگر نیامد
گم بودم و دستی به روی شانه ام زد
گفتم که دیگر جان ندارم
من بغض ابری بی قرارم
قلبم گرفت از شهر خالی
رد کن مرا از آشفته حالی
گفت این جنون را زیر و رو کن
با قلبت امشب آرزو کن
گفتا شنید از خواهش من
خندید و برگشت آرامش من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه