ترانه ی پاپ
آری بی قرارم نگارم تیره شد روزگارم
ابری ام همچو باران کجایی تو ای جان
که طاقت ندارم
در قفس مانده ام بی نفس مانده ام
ای امان از جدایی
همچو لالایی خواب شیرین تو را
خواهم ای دوست کجایی
همچو ماهی که چو در برکه ی قلب من
عکس رویت نباشد
رفته ای و دگر شوق دیدار من
آرزویت نباشد
آری بی قرارم نگارم تیره شد روزگارم
ابری ام همچو باران کجایی تو ای جان
که طاقت ندارم
در قفس مانده ام بی نفس مانده ام
ای امان از جدایی
همچو لالایی خواب شیرین تو را
خواهم ای دوست کجایی
همچو ماهی که چو در برکه ی قلب من
عکس رویت نباشد
رفته ای و دگر شوق دیدار من
آرزویت نباشد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه