آکاپلا با مضمون ماه محرم
خورشید یک شراره ی کوچک از این غم است
این آتش همیشه که در جان آدم است
در حیرتم فرات از این غم چرا نسوخت
این غم که شعله ناک تر از صد جهنم است
خورشید شاهد است چه کردند با حسین
از شرم بنگرید به پیشانی اش نم است
آن شب چراغ خیمه هم از شرم پلک بست
وقتی که دید غزیرت و مردانگی کم است
هفتاد و دو ستاره و یک آفتاب سرخ
منظومه ای شهید که نامش محرم است
سوزی نداشت شعر من ای محتشم بخوان
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
خورشید یک شراره ی کوچک از این غم است
این آتش همیشه که در جان آدم است
در حیرتم فرات از این غم چرا نسوخت
این غم که شعله ناک تر از صد جهنم است
خورشید شاهد است چه کردند با حسین
از شرم بنگرید به پیشانی اش نم است
آن شب چراغ خیمه هم از شرم پلک بست
وقتی که دید غزیرت و مردانگی کم است
هفتاد و دو ستاره و یک آفتاب سرخ
منظومه ای شهید که نامش محرم است
سوزی نداشت شعر من ای محتشم بخوان
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه