تصنیف عاشقانه
دل بسته و عاشق تو هستم با اینکه دل مرا شکستی
افتادم اگر به دام عشقت آزاد شدم ز بند هستی
در خلوت غربت جدایی جز یاد تو همدمی ندارم
ای مونس و یار و غمگسارم غیر از غم تو غمی ندارم
با خون جگر وضو گرفتم ای قبله آرزو کجایی
آواره وادی جنونم ای دوست بگو کجایی
ای دوست مگر خبر نداری
از حال دل شکسته ی من
ای مونس و یار و غمگسارم غیر از غم تو غمی ندارم
دل بسته و عاشق تو هستم با اینکه دل مرا شکستی
افتادم اگر به دام عشقت آزاد شدم ز بند هستی
در خلوت غربت جدایی جز یاد تو همدمی ندارم
ای مونس و یار و غمگسارم غیر از غم تو غمی ندارم
با خون جگر وضو گرفتم ای قبله آرزو کجایی
آواره وادی جنونم ای دوست بگو کجایی
ای دوست مگر خبر نداری
از حال دل شکسته ی من
ای مونس و یار و غمگسارم غیر از غم تو غمی ندارم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه