ترانه ی ارکسترال با مضمون آمریکا
طرحی از تائیس از تائیس از تائیس طرحی از ابلیس
از محبوبه ی مقدونی ملعون
در شبیخون شراب و شعله
در شبگیر خشم و خون
طرحی از تائیس از قدیسه ی بی شرم آتن
معبدش در نیس
ماده دیوی قامتش شش زرع و سیصد پا چیزی کم
مشعلش در دست و تاجش بر سر از تاراج ملک جم
رانده شاید پار یا پیرار از پاریس
مانده بر خیزابه های سرخ آتلانتیس
طرحی از تائیس
آنک آن تندیس بی همتای آزادی
دلربا بر ساحل دریای آزادی
طرحی از تائیس از محبوبه ی ملعون اسکندر
طرح فریاد زنان جفت جو در مدخل بندر
طرحی از تائیس و مشعل
طرحی از تاراج
طرح قهر ماندانا تا فروهر تا شمعدان تا خاک
طرح آزادی به رغم بندگی کردن
طرح مشرک طرح کافر زندگی کردن
طرح اومانیته ی بالیده از تخنه
طرح در ایمان انسان آخرین رخنه
این که می بینید بابل نیست آتن نیست
آتیکاست بل نه آتیکای یونان بابل مغرور، آمریکاست
دشمن توحید و توهین خداوند است، آمریکا
دیو دیوانه است و اینک خفته در بند است آمریکا
سایه ی ضحاک و دجال است نی مرده است نی بالی
اینک این آخر زمان یا عصر آهن فتنه ی کالی
ای انسان های هفت اقلیم برخیزید برخیزید
شعله های پاک را بر محو اژدرها برانگیزید
هشت پای است این پلید هفت سر بالیده پیوسته
وز دروغ بی فروغش دیده ور نالیده پیوسته
کشتن او را باید و زین سان هنر کردن
یا چو انسان خود ز گرگ انسان حذر کردن
طرحی از تائیس از تائیس از تائیس طرحی از ابلیس
از محبوبه ی مقدونی ملعون
در شبیخون شراب و شعله
در شبگیر خشم و خون
طرحی از تائیس از قدیسه ی بی شرم آتن
معبدش در نیس
ماده دیوی قامتش شش زرع و سیصد پا چیزی کم
مشعلش در دست و تاجش بر سر از تاراج ملک جم
رانده شاید پار یا پیرار از پاریس
مانده بر خیزابه های سرخ آتلانتیس
طرحی از تائیس
آنک آن تندیس بی همتای آزادی
دلربا بر ساحل دریای آزادی
طرحی از تائیس از محبوبه ی ملعون اسکندر
طرح فریاد زنان جفت جو در مدخل بندر
طرحی از تائیس و مشعل
طرحی از تاراج
طرح قهر ماندانا تا فروهر تا شمعدان تا خاک
طرح آزادی به رغم بندگی کردن
طرح مشرک طرح کافر زندگی کردن
طرح اومانیته ی بالیده از تخنه
طرح در ایمان انسان آخرین رخنه
این که می بینید بابل نیست آتن نیست
آتیکاست بل نه آتیکای یونان بابل مغرور، آمریکاست
دشمن توحید و توهین خداوند است، آمریکا
دیو دیوانه است و اینک خفته در بند است آمریکا
سایه ی ضحاک و دجال است نی مرده است نی بالی
اینک این آخر زمان یا عصر آهن فتنه ی کالی
ای انسان های هفت اقلیم برخیزید برخیزید
شعله های پاک را بر محو اژدرها برانگیزید
هشت پای است این پلید هفت سر بالیده پیوسته
وز دروغ بی فروغش دیده ور نالیده پیوسته
کشتن او را باید و زین سان هنر کردن
یا چو انسان خود ز گرگ انسان حذر کردن
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:26
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان