مرثیه عاشورایی با کلام فارسی و عربی
قلم می رقصد و در دست های من قراری نیست
مرا انگار جز از تو نوشتن اختیاری نیست
نمی دانم چه می خواهم بگویم ،آنچه می گویم
شبیه سوگواری هست اما سوگواری نیست
همین کافی ست طفل خردسالی ماند در تاریخ
وگرنه از سپاه کوچک تو انتظاری نیست
یکی از تیغ شمشیرت،یکی از برق چشمانت
کدامین سو گریزد دشمنت؟ راه فراری نیست
قلم می رقصد و در دست های من قراری نیست
مرا انگار جز از تو نوشتن اختیاری نیست
نمی دانم چه می خواهم بگویم ،آنچه می گویم
شبیه سوگواری هست اما سوگواری نیست
همین کافی ست طفل خردسالی ماند در تاریخ
وگرنه از سپاه کوچک تو انتظاری نیست
یکی از تیغ شمشیرت،یکی از برق چشمانت
کدامین سو گریزد دشمنت؟ راه فراری نیست
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:50
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه