ترانه ی لری (یاسوجی)
گل سیرمه کشییه چشم کاله
کر کرده خور تموم ماله
رو دایه سرو و ترکه بازی
طیفی گلکونه کرده راضی
دوما چه قشنگ و قد شلاله
چی کوگ کهی همش و باله
بهسه و کمر قطار رورو
دور ایگره بی تفنگ برنو
جفت ایکنه پا نه تا بوازه
بویراحمدی و باوی وش بنازه
کر رهته بره طلا بیاره
سی عقد گلش ملا بیاره
زلف زرد گل گلینش دهسه دهسه
گل بیارین گل بریزین شیر دوما خهسیه
نی تهر عروس ما عروسی
وی با صفتی و وی ملوسی
نابندیه زردیون و ناشه
کفشی و کتون سرخ و پاشه
می برف دنا سفیده تالش
خومینه نهانه پشت قبالش
ناز ایکنه پشت تور پیلک
هی کل بزنید بگید مبارک
مبارک ای مبارک شالا مبارکش بو
چشمانش را سورمه کشیده است
داماد تمام ایل را دعوت کرده است
برپا کرده جشن و بازیهای محلی
طایفه یار را راضی و خشنود کرده است
داماد خوش قد و بالاست
مانند کبک کوهی مرتب در جنب و جوش است
بر کمرش قطار فشنگ بسته است
در حالی که بر اسب سوار است و تفنگ برنو در دست دارد در میدان میتازد
رقص پا میکند و آماده چوب بازی میشود
سعی میکند توجه او ایل بزرگ باوی و بویراحمد را به خودش جلب کند
داماد روانه میشود تا طلا برای سوغات یارش بیاورد
خودش هم عاقد برای عقد یارش میآورد
موهای زیبای آراسته به گل عروسی دسته دسته است
گل بیاورین و بر سر آنها بریزن که داماد شیر خسته شده است
مانند عروس ما عروسی پیدا نمیشود
عروسی به این با کمالی و زیبا رویی
گردنبند زردی بر گردن دارد
کفشی از کتون قرمز بر پا دارد
ماند برف کوه دنا بهتش سفید است
کوه خامی را مهریه او قرار دادهاند
پشت تور پولکی حیا میکند و ناز میکند
همه شادی کنید و بگویید مبارکش باشد
مبارک باشد انشالله.
گل سیرمه کشییه چشم کاله
کر کرده خور تموم ماله
رو دایه سرو و ترکه بازی
طیفی گلکونه کرده راضی
دوما چه قشنگ و قد شلاله
چی کوگ کهی همش و باله
بهسه و کمر قطار رورو
دور ایگره بی تفنگ برنو
جفت ایکنه پا نه تا بوازه
بویراحمدی و باوی وش بنازه
کر رهته بره طلا بیاره
سی عقد گلش ملا بیاره
زلف زرد گل گلینش دهسه دهسه
گل بیارین گل بریزین شیر دوما خهسیه
نی تهر عروس ما عروسی
وی با صفتی و وی ملوسی
نابندیه زردیون و ناشه
کفشی و کتون سرخ و پاشه
می برف دنا سفیده تالش
خومینه نهانه پشت قبالش
ناز ایکنه پشت تور پیلک
هی کل بزنید بگید مبارک
مبارک ای مبارک شالا مبارکش بو
چشمانش را سورمه کشیده است
داماد تمام ایل را دعوت کرده است
برپا کرده جشن و بازیهای محلی
طایفه یار را راضی و خشنود کرده است
داماد خوش قد و بالاست
مانند کبک کوهی مرتب در جنب و جوش است
بر کمرش قطار فشنگ بسته است
در حالی که بر اسب سوار است و تفنگ برنو در دست دارد در میدان میتازد
رقص پا میکند و آماده چوب بازی میشود
سعی میکند توجه او ایل بزرگ باوی و بویراحمد را به خودش جلب کند
داماد روانه میشود تا طلا برای سوغات یارش بیاورد
خودش هم عاقد برای عقد یارش میآورد
موهای زیبای آراسته به گل عروسی دسته دسته است
گل بیاورین و بر سر آنها بریزن که داماد شیر خسته شده است
مانند عروس ما عروسی پیدا نمیشود
عروسی به این با کمالی و زیبا رویی
گردنبند زردی بر گردن دارد
کفشی از کتون قرمز بر پا دارد
ماند برف کوه دنا بهتش سفید است
کوه خامی را مهریه او قرار دادهاند
پشت تور پولکی حیا میکند و ناز میکند
همه شادی کنید و بگویید مبارکش باشد
مبارک باشد انشالله.
کاربر مهمان