مرثیه ی عاشورایی با مضمون شهادت حضرت علی اصغر (ع)
پدر خواهی اگر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای خویش و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم تا بر تو ره گیرم
که گیری در بر خود بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پشت ابر سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم کن خبر آب آور خود را
ز دورادور می دیدم گلویت عمه می بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
چرا پاشیده شد از هم سپاهت خسروا گویی
در این وادی ز کف دادی امیر لشکر خود را
به دنبال مسافر آب می ریزند، معذورم
کنون ریزم به پایت آب چشمان تر خود را
کنار مهد اصغر رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا بردی نیاوردی چه کردی اصغر خود را
پدر خواهی اگر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای خویش و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم تا بر تو ره گیرم
که گیری در بر خود بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پشت ابر سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم کن خبر آب آور خود را
ز دورادور می دیدم گلویت عمه می بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
چرا پاشیده شد از هم سپاهت خسروا گویی
در این وادی ز کف دادی امیر لشکر خود را
به دنبال مسافر آب می ریزند، معذورم
کنون ریزم به پایت آب چشمان تر خود را
کنار مهد اصغر رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا بردی نیاوردی چه کردی اصغر خود را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه