تصنیف عاشقانه و موسیقی بی کلام تصنیف
خزان غم سرآمد بگو کجایی
بهار دیگر آمد چرا نیایی
به نوبهار آرزو دلم شکسته
که شعله زد به جان من نوای خسته
چه شد که مرغ نغمهخوان نوا ندارد
بگو چرا که عهد گل وفا ندارد ؟
به باغ آشنایی دمی گذر کن
در این شب جدایی شبم سحر کن
بر آستان عاشقی اگر نشستم
ز باده ی خیال تو همیشه مستم
تو در بهار عشق من جوانه کردی
مگر چه شد که با دلم وفا نکردی ؟
اگر که در سرشت گل وفا نباشد
وفا به عهد عاشقان چرا نباشد
بهار بی خزان تو گل آورد در آشیانم
دلم نمی گذارد از غم تو سر گران بمانم
به شام غم نشسته ام چو گرد ره به راهت
مگر سپیده سر زند ز مشرق نگاهت
بیا که با طلوع گل شکوه نوبهاری
ستاره امید من به شام انتظاری
به اوج کهکشان صدای تو شنیدم
ز باغ آسمان گل ستاره چیدم
خزان غم سرآمد بگو کجایی
بهار دیگر آمد چرا نیایی
به نوبهار آرزو دلم شکسته
که شعله زد به جان من نوای خسته
چه شد که مرغ نغمهخوان نوا ندارد
بگو چرا که عهد گل وفا ندارد ؟
به باغ آشنایی دمی گذر کن
در این شب جدایی شبم سحر کن
بر آستان عاشقی اگر نشستم
ز باده ی خیال تو همیشه مستم
تو در بهار عشق من جوانه کردی
مگر چه شد که با دلم وفا نکردی ؟
اگر که در سرشت گل وفا نباشد
وفا به عهد عاشقان چرا نباشد
بهار بی خزان تو گل آورد در آشیانم
دلم نمی گذارد از غم تو سر گران بمانم
به شام غم نشسته ام چو گرد ره به راهت
مگر سپیده سر زند ز مشرق نگاهت
بیا که با طلوع گل شکوه نوبهاری
ستاره امید من به شام انتظاری
به اوج کهکشان صدای تو شنیدم
ز باغ آسمان گل ستاره چیدم
کاربر مهمان