بازخوانی یک نوحه ی قدیمی
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
از کین چه ها در این ستم آباد کرده ای
بر تنت این بس است که با عطرت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده ی زیاد، نکرده است هیچکس
نمرود این عمل، که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین، نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
بر تنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
از کین چه ها در این ستم آباد کرده ای
بر تنت این بس است که با عطرت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده ی زیاد، نکرده است هیچکس
نمرود این عمل، که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین، نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
بر تنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:03
کاربر مهمان