مجموعه قطعاتی ارکسترال در وصف عاشورا و امام حسین (ع)
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
1:40
-
1:29
-
4:41بي درد مردم ما خدا، بي درد مردم نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم از پا حسين افتاد و ما برپاي بوديم زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند دست علمدار خدا را قطع كردند نوباوه گان مصطفي را سربريدند مرغان بستان خدا را سربريدند دربر گريز باغ زهرا برگ كرديم زنجير خاييديم و صبر مرگ كرديم چون بيوه گان ننگ سلامت ماند برما تاوان اين خون تا قيامت ماند برما شاعر و دكلمه شعر : علي معلم دامغاني
-
2:36خواننده : محمد عبدالحسيني
-
5:00جهان گويي وفا دارد ؟ ندارد به جان مهر و صفا دارد ؟ ندارد عدو غير از جفا جويد ؟ نجويد صفا دارد ؟ وفا دارد ؟ ندارد بهار كوفه از گل پرشكوفه است خزان اين را روا دارد ؟ ندارد بهاي كيميا از خود رهايي است مس اين فر و بها دارد ؟ ندارد علي بُد كيميا و خاندانش كس اين جا كيما دارد ؟ ندارد بگو بر خويشتن چون ني بنالد كه شوي نينوا دارد ؟ ندارد حسين آب حيات عالمي بود دريغ تشنه جا دارد ؟ ندارد بدين جوري كه بر جان جهان رفت جهان پرواي ما دارد ؟ ندارد شعر و دكلمه شعر : علي معلم دامغاني
-
5:57اي آهوي چين زان زلف پرچين سر كن شكايت اي ني به آيين از آل ياسين بر كن حكايت نازنين يارا چرا ما را شكستند ؟ در رهت ما را چرا يارا شكستند ؟ جز تو مان بود و نبودي در ميان نيست مي كُشي ما را و سودي در ميان نيست رحمي كن اي عاشق كُش مستانه اي يار ؟ رحمي كن اي بي ما خوش اي ماهِ فسونكار بد مكن معشوقه كي زيبد جفاكار ؟ **** جهان گويي وفا دارد ؟ ندارد به جان مهر و صفا دارد ؟ ندارد عدو غير از جفا جويد ؟ نجويد صفا دارد ؟ وفا دارد ؟ ندارد بهار كوفه از گل پرشكوفه است خزان اين را روا دارد ؟ ندارد حسين آب حيات عالمي بود دريغ تشنه جا دارد ؟ ندارد بدين جوري كه بر جان جهان رفت جهان پرواي ما دارد ؟ ندارد
-
1:35
-
2:08پرده بگردان نغمه ديگر كن از نينوا چون ني نوا سر كن داد از جدايي ها درد آشنايي ها كو بزم و بار و نيستاني كو ؟ از دست ساقي مي ستاني كو ؟ دل خون ز مشتاقي شد ساقي اي ساقي سرجوش تاكي تا نباشندت از چشم رندان گو بپوشندت حُسن زلالي تو جوش جمالي تو
-
5:39برقي جهيد از شور و شب سرآمد از جوش خون صبحي عجب برآمد شير عرب برون شد از خيمه با تير درياي سيل خون شد صحرا از اين تير اين مير صفدر شير حيدر است اين سبط نبي و سرّ اكبر است اين اين مهر و قهر يزدان ، سرشار و سركش ميراث دار آدم است و احمد شور علي و شوكت محمد اين صلح كن حسين است ، محزون و عاشق سردار شور و شين است ، همچون شقايق
-
4:38روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟ آري اينچنين است خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است بر صخره از سيب زنخ بر ميتوان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر ميتوان ديد در جام من مي پيش تر كن ساقي امشب با من مدارا بيشتر كن ساقي امشب بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند مي ده حريفانم صبوري ميتوانند اين تازه رويان كهنه رندان زمينند با ناشكيبايان صبوري را قرينند من صحبت شب تا سحوري كي توانم من زخم دارم من صبوري كي توانم تسكين ظلمت شهر كوران را مبارك ساقي سلامت اين صبوران را مبارك من زخمهاي كهنه دارم بي شكيبم من گرچه اينجا آشيان دارم غريبم من با صبوري كينه ديرينه دارم من زخم داغ آدم اندر سينه دارم من زخمدار تيغ قابيلم برادر ميراثخوار رنج هابيلم برادر يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه يحيي! مرا يحيي برادر بود در چاه از نيل با موسي بيابانگرد بودم بر دار با عيسي شريك درد بودم من با محمد از يتيمي عهد كردم با عاشقي ميثاق خون در مهد كردم بر ثور شب با عنكبوتان ميتنيدم در چاه كوفه واي حيدر ميشنيدم بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم عمار وَش چون ابر و دريا مويه كردم تاوان مستي همچو اشتر باز راندم با ميثم از معراج دار آواز خواندم من تلخي صبر خدا در جام دارم صفراي رنج مجتبي در كام دارم من زخم خوردم صبر كردم دير كردم من با حسين از كربلا شبگير كردم آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد فريادهاي خسته سر بر اوج ميزد وادي به وادي خون پاكان موج ميزد بي درد مردم ها خدا، بي درد مردم نامرد مردم ها خدا، نامرد مردم از پا حسين افتاد و ما برپاي بوديم زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند دست علمدار خدا را قطع كردند نوباوهگان مصطفي را سربريدند مرغان بستان خدا را سربريدند دربر گريز باغ زهرا برگ كرديم زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم چون بيوهگان ننگ سلامت ماند برما تاوان اين خون تا قيامت ماند برما روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شاعر و دكلمه شعر : علي معلم دامغاني
-
5:29جهان گويي وفا دارد ؟ ندارد به جان مهر و صفا دارد ؟ ندارد عدو غير از جفا جويد ؟ نجويد صفا دارد ؟ وفا دارد ؟ ندارد بهار كوفه از گل پرشكوفه است خزان اين را روا دارد ؟ ندارد بهاي كيميا از خود رهايي است مس اين فر و بها دارد ؟ ندارد علي بُد كيميا و خاندانش كس اين جا كيميا دارد ؟ ندارد بگو بر خويشتن چون ني بنالد كه شوي نينوا دارد ؟ ندارد حسين آب حيات عالمي بود دريغ تشنه جا دارد ؟ ندارد بدين جوري كه بر جان جهان رفت جهان پرواي ما دارد ؟ ندارد
-
7:57آمد از راه خرامان قاصد تشنه كامان تا شريعه به آواز دم زد از راز پرواز كه اي سرشك سمايي خاك اين سان چرايي اي فلك بستر تو آسمان مادر تو ..... ماه روشن از اين گفت همچو آتش برآشفت دم زد از درد و جوشيد همچو دريا خروشيد كه اي عمو فاضل من جانب خيمه برگرد مرمرا دست و پا نيست تا نگويي حيا نيست هم صفا هم حيا هم وفا هست هرچه خواهي به جز دست و پا هست تا نماني اين نداني تا در اين ره نماني ، نماني اين نداني، نداني ، نداني
-
2:40صبح خونين جهانم آفتاب من تويي زينبا آيينه دار انقلاب من از طلوعت شام تاري نور جاري مي شود شب حصاري مي شود چون ماهتاب من تويي زهره ي زهراست اين يا زينب كبراست اين نيمه شب شعراست اين يا همركاب من تويي ياد گل از ياد شد بر شاخه گل بيداد شد باغ گل بر باد شد اما گلاب من تويي ديده ام در خواب غم ماهي است در غرقاب غم اي گل بي تاب من تعبير خواب من تويي شاعر و دكلمه شعر : علي معلم دامغاني
-
3:06صبح خونين جهانم آفتاب من تويي زينبا آيينه دار انقلاب من تويي از طلوعت شام تاري نور جاري مي شود شب حصاري مي شود چون ماهتاب من تويي زهره ي زهراست اين يا زينب كبراست اين نيمه شب شعراست اين يا همركاب من تويي ياد گل از ياد شد بر شاخه گل بيداد شد باغ گل بر باد شد اما گلاب من تويي ديده ام در خواب غم ماهي است در غرقاب غم اي گل بي تاب من تعبير خواب من تويي
-
1:06
-
3:51
-
2:43يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين
-
1:49
کاربر مهمان