تصنیف شور ساخته محمود جعفری امید، 23/10/1369
دلم جواب بلا می دهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند
وفا نمی کند این عمرها وفای تو را
تو از دریچه دل می روی و می آیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمه ی بقای تو را
هوای سیر گل و ساز بلبلم دادی
که بنگرم به گل و سر کنم ثنای تو را
به آب و آینه ام ناز می کند صورت
که صوفیانه به خود بسته ام صفای تو را
شبانیم هوس است و طواف کعبه ی طور
مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را
بر آستان خود این دلشکستگان دریاب
که آستین بفشاندند ماسوای تو را
دل شکسته ی من گفت شهریارا بس
که من به خانه ی خود یافتم خدای تو را
دلم جواب بلا می دهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند
وفا نمی کند این عمرها وفای تو را
تو از دریچه دل می روی و می آیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمه ی بقای تو را
هوای سیر گل و ساز بلبلم دادی
که بنگرم به گل و سر کنم ثنای تو را
به آب و آینه ام ناز می کند صورت
که صوفیانه به خود بسته ام صفای تو را
شبانیم هوس است و طواف کعبه ی طور
مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را
بر آستان خود این دلشکستگان دریاب
که آستین بفشاندند ماسوای تو را
دل شکسته ی من گفت شهریارا بس
که من به خانه ی خود یافتم خدای تو را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه