آلبوم موسیقی پاپ با اشعاری از خیام، مولوی و حافظ
«حکایت» آلبومی است با صدای «فرهاد برنجان». آهنگساز، تنظیمکننده و نوازندگی کیبورد نیز در تمام قطعات با این هنرمند بوده است. سبک موسیقی آلبوم پاپ است اما شاهد استفاده از اشعار عرفانی ادبیات کلاسیک فارسی در این اثر هستیم. نوازندگان آن «داوود ورزیده»، «جابر اطاعتی»، «علیرضا دانایی» و «فرهاد برنجان» بودهاند. اشعار این آلبوم از «حافظ شیرازی»، «مولانا» و «خیام» انتخاب شدهاند. «مجید رضا زاده» نیز صدابرداری، میکس و مسترینگ آلبوم را انجام داده است.
«حکایت» آلبومی است با صدای «فرهاد برنجان». آهنگساز، تنظیمکننده و نوازندگی کیبورد نیز در تمام قطعات با این هنرمند بوده است. سبک موسیقی آلبوم پاپ است اما شاهد استفاده از اشعار عرفانی ادبیات کلاسیک فارسی در این اثر هستیم. نوازندگان آن «داوود ورزیده»، «جابر اطاعتی»، «علیرضا دانایی» و «فرهاد برنجان» بودهاند. اشعار این آلبوم از «حافظ شیرازی»، «مولانا» و «خیام» انتخاب شدهاند. «مجید رضا زاده» نیز صدابرداری، میکس و مسترینگ آلبوم را انجام داده است.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:14ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یك دم عمر را غنیمت شمریم فردا كه از این دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر به سریم برخیز بیا تا شرابی بخوریم زان پیش كه از زمانه تابی بخوریم كین چرخ ستیز روی ناگه روزی چندان ندهد زمان كه آبی بخوریم تا چند حدیث پنج و چهار ای ساقی مشكل چه یكی، چه صدهزار ای ساقی خاكیم همه چنگ بساز ای ساقی بادیم همه باده بیار ای ساقی من هیچ ندانم كه مرا آنكه سرشت از اهل بهشت كرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب كشت این هر سه مرا و تو را نسیه بهشت خیام
-
3:54بیا بیا دلدار من، درآ درآ در كار من تویی توبی گلزار من، بگو بگو اسرار من تویی تویی هم كیش من، تویی تویی هم خویش من ای فخر من، سلطان من، فرمانده و خاقان من چون سوی من میلی كنی، روشن شود چشمان من روز و شبم مونس تویی، كام مرا خوش آهویی هرجا روم با من روی، هر منزلی محرم شوی ای شمع من، بس روشنی، در خانه ام چون روزنی تیر بلا چون در رسد، هم اسپری هم جوشنی مولوی
-
3:24بیا تا قدر یك دیگر بدانیم كه تا ناگه ز یك دیگر نمانیم چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم غرضها تیره دارد دوستی را غرضها را چرا از دل نرانیم گهی خوشدل شوی از من كه میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم چو بعد از مرگ خواهی آشتی كرد همه عمر از غمت در امتحانیم كنون پندار مردم آشتی كن كه در تسلیم ما چون مردگانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده كاكنون همانیم مولوی
-
4:16بنمای رخ كه باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب كه قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر كان چهره مشعشع تابانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت كه بیش مرنجانم آرزوست والله كه شهر بیتو مرا حبس میشود آوارگی و كوه و بیابانم آرزوست زین خلق پرشكایت گریان شدم ملول آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست یك دست جام باده و یك دست زلف یار رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست مولوی
-
3:31زان یار دلنوازم شكریست با شكایت گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایت بی مزد بود و منت هر خدمتی كه كردم یا رب مباد كس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمیدهد كس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون كمندش ای دل مپیچ كانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت حافظ
-
2:42ای خدا این وصل را هجران مكن سرخوشان عشق را نالان مكن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مكن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسكین و سرگردان مكن كعبه اقبال این حلقه است و بس كعبه اومید را ویران مكن نیست در عالم ز هجران تلخ تر هرچه خواهی كن، ولیكن آن مكن مولوی
کاربر مهمان