ترانه ساخته امیر جاویدان، 1375
سرا پا دیده می گردم به دیدار سر راهی
دریغا حال عاشق را نه می پرسی نه آگاهی
نه روزم را فروغی نه شبم را پرتوی از تو
که می دانی و می دانم که هم خورشید و هم ماهی
چه افسون دل انگیزیست در چشمان شهلایت
که می جوشد جنونم چون نگاهم می کنی گاهی
در این سودا و شیدایی چه سودی عاشقی دارد
غمی و بار سنگینی دلی و عمر کوتاهی
دلارامی که دارد محفل شب آفتاب از او
چه غم دارد که می میرد چراغی در سحرگاهی
بدین آزرده جانی دشمنت جانت نمی گویم تورا
آشفته از جان دوست می دارد که دلخواهی
سرا پا دیده می گردم به دیدار سر راهی
دریغا حال عاشق را نه می پرسی نه آگاهی
نه روزم را فروغی نه شبم را پرتوی از تو
که می دانی و می دانم که هم خورشید و هم ماهی
چه افسون دل انگیزیست در چشمان شهلایت
که می جوشد جنونم چون نگاهم می کنی گاهی
در این سودا و شیدایی چه سودی عاشقی دارد
غمی و بار سنگینی دلی و عمر کوتاهی
دلارامی که دارد محفل شب آفتاب از او
چه غم دارد که می میرد چراغی در سحرگاهی
بدین آزرده جانی دشمنت جانت نمی گویم تورا
آشفته از جان دوست می دارد که دلخواهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:53
کاربر مهمان
کاربر مهمان