سرودی با آهنگسازی محمود جعفری امید و شعری از حمید سبزواری
جز به آشنا دل آشنا نمی شود
دل ز آشنا دگر جدا نمیشود
ای خوشا دلی که بیوفا نمی شود
کسی که دم ز حق زند
سزد رضا بر قضا شود
به راه حق اگر کسی فدا شود کی فنا شود
چو عاشقی رسد با یار
به هجر او کی رضا شود
شکوفه گر ز گلبنان جدا شود بی بها شود
هر که دل بر رضای خدا نهد
به صحنه ها به پهنه ها
سر به حکم قضای خدا نهد
قدم به ره از وفا نهد
ای اسیر تن به ملک جان نمی رسی
ای نرفته ره به خانمان نمی رسی
جز به بال دل به آشیان نمی رسی
تو در طلب چه کرده ای که رحمتی آرزو کنی
تو بذر خود نکشته ای که خرمنی جستجو کنی
تو راه حق نرفته ای ز حق چرا گفتگو کنی
تا طاعتی نکرده ای چگونه رو سوی او کنی
جز به آشنا دل آشنا نمی شود
دل ز آشنا دگر جدا نمیشود
ای خوشا دلی که بیوفا نمی شود
کسی که دم ز حق زند
سزد رضا بر قضا شود
به راه حق اگر کسی فدا شود کی فنا شود
چو عاشقی رسد با یار
به هجر او کی رضا شود
شکوفه گر ز گلبنان جدا شود بی بها شود
هر که دل بر رضای خدا نهد
به صحنه ها به پهنه ها
سر به حکم قضای خدا نهد
قدم به ره از وفا نهد
ای اسیر تن به ملک جان نمی رسی
ای نرفته ره به خانمان نمی رسی
جز به بال دل به آشیان نمی رسی
تو در طلب چه کرده ای که رحمتی آرزو کنی
تو بذر خود نکشته ای که خرمنی جستجو کنی
تو راه حق نرفته ای ز حق چرا گفتگو کنی
تا طاعتی نکرده ای چگونه رو سوی او کنی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه