ترانه ی پاپ
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت دائماً یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای ز اسرار غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت دائماً یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای ز اسرار غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
کاربر مهمان