ترانه ای به مناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر
آسمون خاکستری چشمه بی جوش و خروش
دستا بی صدا بودن لبا بسته و خموش
آدما خسته بودن دلی آرزو نداشت
برگا خشکیده و زرد گلی رنگ و بو نداشت
یه روز از همون روزا مردی اومد مردی اومد
مردی از تبار نور حرفاش از جنس بلور
شبنم و به برگای خشکیده داد
گلها رو گذاشت تو دامن بهار
بهارو با همه قشنگیاش هدیه داد به روزگار
شور و شوق و بین دستا و دلا قسمت کرد
دستامون به همدلی دلامون به عاشقی عادت کرد
حالا اون مرد بزرگ توی قصه های ما
مث طعم عاشقی با دلامون آشناس
آسمون خاکستری چشمه بی جوش و خروش
دستا بی صدا بودن لبا بسته و خموش
آدما خسته بودن دلی آرزو نداشت
برگا خشکیده و زرد گلی رنگ و بو نداشت
یه روز از همون روزا مردی اومد مردی اومد
مردی از تبار نور حرفاش از جنس بلور
شبنم و به برگای خشکیده داد
گلها رو گذاشت تو دامن بهار
بهارو با همه قشنگیاش هدیه داد به روزگار
شور و شوق و بین دستا و دلا قسمت کرد
دستامون به همدلی دلامون به عاشقی عادت کرد
حالا اون مرد بزرگ توی قصه های ما
مث طعم عاشقی با دلامون آشناس
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:28
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه