ترانه ای با موضوع ظهر عاشورا
نیست صاحب همتی در نشأتین
هم قدم عباس را بعد از حسین
آن قوی، پشت خدابینان از او
وآن مشوّش، حال بیدینان از او
میگرفتی از شط توحید، آب
تشنگان را میرساندی با شتاب
عاشقان را بود آبِ کار از او
رهروان را رونق بازار از او
روز عاشورا به چشم پُر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنهکامان، رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فروبارید بر وی تیرِ تیز
مشک شد بر حالت او، اشکریز
اشک، چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک، خالی شد ز اشک
هستیاش را دست از مستی فشانْد
جز حسین اندر میان، چیزی نمانْد
نیست صاحب همتی در نشأتین
هم قدم عباس را بعد از حسین
آن قوی، پشت خدابینان از او
وآن مشوّش، حال بیدینان از او
میگرفتی از شط توحید، آب
تشنگان را میرساندی با شتاب
عاشقان را بود آبِ کار از او
رهروان را رونق بازار از او
روز عاشورا به چشم پُر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنهکامان، رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فروبارید بر وی تیرِ تیز
مشک شد بر حالت او، اشکریز
اشک، چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک، خالی شد ز اشک
هستیاش را دست از مستی فشانْد
جز حسین اندر میان، چیزی نمانْد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه