بداهه نوازی تار
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و پرستاری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندرین شهر طبیب دل بیماری نیست
به جز از بخت تو دیده ی من در غم تو
شب در این شهر به بالین سر بیداری نیست
گر هما را ندهد ره به در صومعه شیخ
در خرابات نگر سایه ی دیواری نیست
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و پرستاری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندرین شهر طبیب دل بیماری نیست
به جز از بخت تو دیده ی من در غم تو
شب در این شهر به بالین سر بیداری نیست
گر هما را ندهد ره به در صومعه شیخ
در خرابات نگر سایه ی دیواری نیست
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
14:40
کاربر مهمان