ترانه ی پاپ
هربار راهی می شدم پشت نگاهی
می رفت و گم می کردمش در یک دوراهی
در خواب هم او را اگر دیدم به من گفت
با دیگری او را گرفتم اشتباهی
تا تور می بافم بگیرم ردی از او
او لیز خورده از جهانم همچو ماهی
چشمم سیاهی می رود از رفتن او
با من درشتی می کند چشم سیاهی
تا فکرم از خالش به چال صورتش رفت
گویی که من از چاله افتادم به چاهی
می رفت و حسرت می کشیدم در همه عمر
او سرگذشت من شد و من یک فکاهی
هربار رفت و با خودم من عهد بستم
گفتم غلط کردی اگر او را نخواهی
او می برد قلب مرا با خود مهم نیست
با خود به منزل می برد یا به تباهی
هربار راهی می شدم پشت نگاهی
می رفت و گم می کردمش در یک دوراهی
در خواب هم او را اگر دیدم به من گفت
با دیگری او را گرفتم اشتباهی
تا تور می بافم بگیرم ردی از او
او لیز خورده از جهانم همچو ماهی
چشمم سیاهی می رود از رفتن او
با من درشتی می کند چشم سیاهی
تا فکرم از خالش به چال صورتش رفت
گویی که من از چاله افتادم به چاهی
می رفت و حسرت می کشیدم در همه عمر
او سرگذشت من شد و من یک فکاهی
هربار رفت و با خودم من عهد بستم
گفتم غلط کردی اگر او را نخواهی
او می برد قلب مرا با خود مهم نیست
با خود به منزل می برد یا به تباهی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه