مرثیه ساخته جعفر زعیمی نیکو
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه ی تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید بر آن نیزه ی خونین می گفت
که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه ی روح خدا در افق خون تو دید
آن که با پای دل از قله ی ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو ، چالاک گذشت
مرغ آزاده شد از چشمه ی مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ی ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بود لب تشنه ی لب های تو صد رود فرات
رود بی تاب ، کنار تو عطش ناک گذشت
بر تو بستند اگر آب سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه ی تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید بر آن نیزه ی خونین می گفت
که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه ی روح خدا در افق خون تو دید
آن که با پای دل از قله ی ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو ، چالاک گذشت
مرغ آزاده شد از چشمه ی مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ی ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بود لب تشنه ی لب های تو صد رود فرات
رود بی تاب ، کنار تو عطش ناک گذشت
بر تو بستند اگر آب سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه