ترانه ای با صدای حمید غلامعلی و شعری از اسماعیل فرزانه با آهنگسازی مسعود عبدالرحمن
تو از سلاله باران تو از قبیله نوری
تو چشمهسار یقینی تو آفتاب حضوری
به کوچه باغ دل من نسیم عشق تو سر زد
دلم به شوق نگاهت کبوتری شد و پر زد
در این دقایق بیتو بگو چگونه بمانم
چگونه از تو نگویم چگونه از تو نخوانم
بیا و پنجره ها را به شهر آینه وا کن
تمام شب زده هارو بیا دوباره صدا کن
ترنمی بکن و بشکن سکوت سنگی ما را
بخوان به باغ تماشا کبوتران رها را
تو از سلاله باران تو از قبیله نوری
تو چشمهسار یقینی تو آفتاب حضوری
به کوچه باغ دل من نسیم عشق تو سر زد
دلم به شوق نگاهت کبوتری شد و پر زد
در این دقایق بیتو بگو چگونه بمانم
چگونه از تو نگویم چگونه از تو نخوانم
بیا و پنجره ها را به شهر آینه وا کن
تمام شب زده هارو بیا دوباره صدا کن
ترنمی بکن و بشکن سکوت سنگی ما را
بخوان به باغ تماشا کبوتران رها را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه