آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
13:32غروب است و لب دريا بيا بنگر جنونش را ز بي مهري كسي گويا بجوشاند خونش را كجا مي اينچنين موجي به جان دل دراندازد مگر پركرده از آتش، كمي جان درونش را يكي بوسه زده بر گونه اش خورشيد و در گوش چه ها خوانده نمي دانم كه برد از كف سكونش را به رقص آيم چنان موج و چو مستان كف زنان آيم چه مي شد باز مي ديدم شراب چشم هايش را نقاب شب نمي پوشاند روي لاله گونش را چه غم دارم كه مي دانم رسد صبح اميد و من ببينم بر تن دريا لباس نيلگونش را چو ديدم دختر دريا، ز خورشيدش به سر تاجي نمي خواهم ز دنيا تاج و تخت واژگونش را اميرحسين سام
-
4:08دست در دست بهاران همنوا با بانگ باران در دلت باغچه اي از نور خواهم كاشت سازي تازه خواهم زد كه باران با آن خواهد رقصيد مي خواند مثل ني لبك جويبار مي شنوم از لب دور از دل كوهسار بار گر ميل سحر داده ز آفتاب خبر كز پس اين تيره شبان، مي رسد او صبح دمان مي آيد، مي آيد، همچو نسيم از ره دور مي بردم همره خود، تا دل آن ابر سپيد مي كشد او دست مرا، مي بردم تا خورشيد اميرحسين سام
-
9:52بر آن شكرشكن قصه گو هزار درود همان كه گفت يكي بود و هيچ چيز نبود شبي كه خواند مرا حديث خوش در گوش گذاشت گوهر بازار اشك رو به ركود چه بوي خوش بر مشامش رسيد مطرب عشق كه اين چنين زده آتش ز شوق در دل او خبر رسيد به دل از نگاه هاي چشم به اين ديار كسي كرده باز عزم ورود چه دير آمد و دشوار ميهمان اميد چه ساده رخت سفر بازگشت و چه زود حديث ليلي و مجنون براي غير مخوان كجا ز قصه ي ديوانه و عاقل سود از آن خزان كه در سينه بود يك آهنگ شنيد زهره و شد شهره در سما سرود اميرحسين سام
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه