ترانه ی پاپ
شکسته تر از روزگار من ای روزگار غریبی که گرم فریبی
که خسته ترین خسته جان من از تو نبرده نصیبی
مگو که طبیبی
تو خندی به گریه هایم، بگریی به خنده هایم
تو کوه ستبر غم را، نشاندی به شانه هایم
تو دست کسی را نمی ژیری، پر ز تزویری
به دست و به پایم تو زنجیری بار تقصیری
دل بستن و دل شکستن تقدیر من از ازل شد
ناکامی و نامرادی هرمصرع از این غزل شد
تا به کی ای روزگار، پا به سر آشفته ای
قصه های تلخ من روز و شب ها گفته ای
یک دم بیا و تازه شو، با رنج من اندازه شو
یک لحظه ای نامهربان با من تو هم آوازه شو
شکسته تر از روزگار من ای روزگار غریبی که گرم فریبی
که خسته ترین خسته جان من از تو نبرده نصیبی
مگو که طبیبی
تو خندی به گریه هایم، بگریی به خنده هایم
تو کوه ستبر غم را، نشاندی به شانه هایم
تو دست کسی را نمی ژیری، پر ز تزویری
به دست و به پایم تو زنجیری بار تقصیری
دل بستن و دل شکستن تقدیر من از ازل شد
ناکامی و نامرادی هرمصرع از این غزل شد
تا به کی ای روزگار، پا به سر آشفته ای
قصه های تلخ من روز و شب ها گفته ای
یک دم بیا و تازه شو، با رنج من اندازه شو
یک لحظه ای نامهربان با من تو هم آوازه شو
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه