ترانه ی پاپ
از پا نیفتادم و می یکسره از پا نشست
یکباره دیرینه ترین سنت مستان شکست
خوابم نبرد و همه شب چشم شب از تاب رفت
شهرزاد قصه گوی ما خود گفت و در خواب رفت
شب شد و می باز سلامم نکرد
وسوسه ای باده به جامم نکرد
خواست بسازد من ویرانه را
ساخت ولی حیف تمامم نکرد
هستی من بی تو ندارد دوام
مست می جام تو هستم مدام
جام جنونی که به من داده ای
یکسره آتش زده بر عقل خام
شب شد و می باز سلامم نکرد
خواست بسازد من ویرانه را
ساخت ولی حیف تمامم نکرد
از پا نیفتادم و می یکسره از پا نشست
یکباره دیرینه ترین سنت مستان شکست
خوابم نبرد و همه شب چشم شب از تاب رفت
شهرزاد قصه گوی ما خود گفت و در خواب رفت
شب شد و می باز سلامم نکرد
وسوسه ای باده به جامم نکرد
خواست بسازد من ویرانه را
ساخت ولی حیف تمامم نکرد
هستی من بی تو ندارد دوام
مست می جام تو هستم مدام
جام جنونی که به من داده ای
یکسره آتش زده بر عقل خام
شب شد و می باز سلامم نکرد
خواست بسازد من ویرانه را
ساخت ولی حیف تمامم نکرد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه