تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
ای مرغ سحر سرکن ناله بار دگر
که از دولت غم نوشم هردم خون جگر
از این جهانی که دل بریدم
به غیر از جور و جفا ندیدم
برای این ظلم بی بهانه
چه سان دست از زندگی کشیدم
دوباره بخوان مرغ من در قفس
ای اسیر حسرت
چه افسرده آواز من در گلو
از غبار غربت
که اکنون هم آسمان سیاه است
ببین اشک سرخ من به راه است
به پایان سرنوشت انسان
فقط حاصل خون و اشک و آه است
بخوان با من ای مرغ چمن
بخوان از برای دل من
از غم و رنج انسان دگر بغض من بسته راه نفس
خسته ام چون که می بینمت بار دیگر در کنج قفس
صدایی به جز آزادی در این غمکده نیست
دگر کوی و برزن ز آواز مستانه تهی ست
چگونه باید ترانه سازم بگو که حاصل ز نغمه ی غمزده چیست
از تو جز مشتی از پر چه بود در فضای غم افزای قفس
کو آن آواز تو
گریه کن با من ای مرغ اسیر در غم عمر بگذشته بمیر
مرگ است پرواز تو
ای مرغ سحر سرکن ناله بار دگر
که از دولت غم نوشم هردم خون جگر
از این جهانی که دل بریدم
به غیر از جور و جفا ندیدم
برای این ظلم بی بهانه
چه سان دست از زندگی کشیدم
دوباره بخوان مرغ من در قفس
ای اسیر حسرت
چه افسرده آواز من در گلو
از غبار غربت
که اکنون هم آسمان سیاه است
ببین اشک سرخ من به راه است
به پایان سرنوشت انسان
فقط حاصل خون و اشک و آه است
بخوان با من ای مرغ چمن
بخوان از برای دل من
از غم و رنج انسان دگر بغض من بسته راه نفس
خسته ام چون که می بینمت بار دیگر در کنج قفس
صدایی به جز آزادی در این غمکده نیست
دگر کوی و برزن ز آواز مستانه تهی ست
چگونه باید ترانه سازم بگو که حاصل ز نغمه ی غمزده چیست
از تو جز مشتی از پر چه بود در فضای غم افزای قفس
کو آن آواز تو
گریه کن با من ای مرغ اسیر در غم عمر بگذشته بمیر
مرگ است پرواز تو
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه