مرثیه ساخته هادی آرزم ویژه شهادت حضرت علی اکبر (ع)
دیر شد هنگام رفتن ای پدر
رخصتی گر هست باری زود تر
در جواب از تنگ شکر قند ریخت
شکر از لبهای شکر خند ریخت
گفت کای فرزند مقبل آمدی
آفت جان رهزن دل آمدی
کرده ای از حق تجلی ای پسر
زین تجلی فتنه ها داری بسر
راست بهر فتنه قامت کرده ای
وه کزین قامت قیامت کرده ای
نرگست با لاله در طنازی است
سنبلت با ارغوان در بازی است
از رخت مست غرورم می کنی
از مراد خویش دورم می کنی
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو که با یک دل نمی گنجد دو دوست
بیش از این بابا دلم را خون مکن
زاده ی لیلی مرا مجنون مکن
حایل ره مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو
نیست اندر بزرم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری بهر نثار
هر چه غیر از اوست سد راه من
آن بت است و غیرت من بت شکن
پس برفت آن غیرت خورشید و ماه
همچو نور از چشم و جان از جسم شاه
باز میکرد از ثریا تا ثری
هر سر پیکان بروی او دری
مست گشت از ضربت تیغ و سنان
بیخودیها کرد و داد از کف عنان
گرم شد بازار عشق ذو فنون
بوالجب عشقی جنون اندر جنون
دیر شد هنگام رفتن ای پدر
رخصتی گر هست باری زود تر
در جواب از تنگ شکر قند ریخت
شکر از لبهای شکر خند ریخت
گفت کای فرزند مقبل آمدی
آفت جان رهزن دل آمدی
کرده ای از حق تجلی ای پسر
زین تجلی فتنه ها داری بسر
راست بهر فتنه قامت کرده ای
وه کزین قامت قیامت کرده ای
نرگست با لاله در طنازی است
سنبلت با ارغوان در بازی است
از رخت مست غرورم می کنی
از مراد خویش دورم می کنی
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو که با یک دل نمی گنجد دو دوست
بیش از این بابا دلم را خون مکن
زاده ی لیلی مرا مجنون مکن
حایل ره مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو
نیست اندر بزرم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری بهر نثار
هر چه غیر از اوست سد راه من
آن بت است و غیرت من بت شکن
پس برفت آن غیرت خورشید و ماه
همچو نور از چشم و جان از جسم شاه
باز میکرد از ثریا تا ثری
هر سر پیکان بروی او دری
مست گشت از ضربت تیغ و سنان
بیخودیها کرد و داد از کف عنان
گرم شد بازار عشق ذو فنون
بوالجب عشقی جنون اندر جنون
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه