اجرای قطعات اپرایی با ارکستر ملی روسیه
رهبر ارکستر : سرگئی اسکریپکا
رهبر ارکستر : سرگئی اسکریپکا
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
9:32اي رستخيز ناگهان وي رحمت بي منتها اي آتشي افروخته در بيشه ي انديشه ها خورشيد را حاجت تويي اميد را واجب تويي مطلب تويي طالب تويي هم منتها هم مبتدا افلاك از تو سرنگون خاك از تو چون درياي خون ماهت نخوانم اي فزون از ماه ها و سال ها اي رستخيز ناگهان وي رحمت بي منتها اي آتشي افروخته در بيشه ي انديشه ها اي يوسف خوش نام ما خوش مي روي بر بام ما اي در شكسته جام ما اي بردريده دام ما اي نور ما اي سور ما اي دولت منصور ما جوشي بنه در شور ما تا مي شود انگور ما اي دولت منصور ما اي يار ما دلدار ما اي دولت منصور ما اي عالم اسرار ما اي يوسف ديدار ما اي عاشقان اي عاشقان پيمانه را گم كرده ام زان مي كه در پيمانه ها اندر نگنجد خورده ام اي عاشقان اي عاشقان اي پادشاه صادقان پون من منافق ديده اي با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام مولوي
-
9:43هم آتش است و هم آب هم ظلمت است و هم آفتاب روزگاري او را مي جستم خود را مي يافتم اكنون خود را مي جويم او را مي يابم الهي مگر خويشتن جويم كه در مملكت تو كم از تار مويم چراغ آريد كه روز جويم چراغ آريد خواجه عبدالله انصاري
-
6:21دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت با من خاك نشين باده ي مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست رسيد قرعه ي كار به نام من ديوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند شكر ايزد كه ميان من و او صلح افتاد صوفيان رقص كنان باده ي شكرانه زدند حافظ
-
11:44بپاليز بلبل بنالد همي گل از ناله ي او ببالد همي من از ابر بينم همه دود و دم ندانم كه نرگس چرا شد دژم نخسبد همي بلبل و هر زمان چو بر گل نشيدن ، گشايد زبان ندانم كه عاشق گل آمد اگر كه از ابر بينم خروش هژبر بدرد همي پيش پيراهنش درافشان شود آتش اندر تنش كه داند كه بلبل چه گويد همي به زير گل اندر چه پويد همي نگه كن سحرگاه تا بشنوي ز بلبل سخن گفتن پهلوي همي نالد از مرگ اسفنديار ندارد جز از ناله زو يادگار چو آواز رستم شب تيره ابر بدرد دل پيل و چنگ و هژبر نهادند پيمان دو جنگي كه كس نباشد در اين جنگ فريادرس فراوان به نيزه برآويختند همي خون به جوشن فرو ريختند چنين تا سنان ها به هم برشكست به شمشير بردند ، ناچار دست برآورد ، گردن برافروختند چپ و راست هرسو همي تاختند ز نيروي گردان و زخم سنان شكسته شد آن تيغ هاي گران برافروختند آن زمان بال را ز زين بركشيدند كوپال را همي ريختند اندر آورد گرز چو سنگ اندر آيد ز بالاي برز چو شير ژيان هردو آشوفتند از آن زخم اندام ها كوفتند برافراختند آن زما يال را ز زين بركشيدند كوپال را همي ريختند اندر آورد گرز چو سنگ اندر آيد ز بالاي برز ز نيروي گردان و زخم سنان شكسته شد آن تيغ هاي گران فردوسي
-
28:18
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه