تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
من از رنگ صلاح آن دم به خون خود بنشتم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد
خیال شهسواری داشت و ناگه شد دل مسکین
خداوندا نگهدارش که بر قلب سواران زد
به شمشیر زر افشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
من از رنگ صلاح آن دم به خون خود بنشتم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد
خیال شهسواری داشت و ناگه شد دل مسکین
خداوندا نگهدارش که بر قلب سواران زد
به شمشیر زر افشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه