ترانه پاپ، 1385
خنده ات برد مرا آن طرف دریا ها
به فراسوی چکاوک لبه ی درنا ها
به غم انگیزترین لحظه ی خوشحالی برد
چشمهای تو مرا در شب بی فردا ها
گر چه تاریکم و خاموش مرا روشن کن
با شباهنگترین زمزمه ها نجوا ها
به تو و معجزه ی عشق یقین آوردم
بعد یک عمر اگر ها و پس از اما ها
شب دلتنگ مرا پنجره ای بخشیدی
از بهاری که زده خیمه بر این صحرا ها
مثل یک غنچه که چون راز به هم پیوسته ست
دستهایم را سرشار کن از معنا ها
موچ دلمرده ی در خویش فرو ریخته ام
تو مرا بردی بالا بالا بالا ها
خنده ات برد مرا آن طرف دریا ها
به فراسوی چکاوک لبه ی درنا ها
به غم انگیزترین لحظه ی خوشحالی برد
چشمهای تو مرا در شب بی فردا ها
گر چه تاریکم و خاموش مرا روشن کن
با شباهنگترین زمزمه ها نجوا ها
به تو و معجزه ی عشق یقین آوردم
بعد یک عمر اگر ها و پس از اما ها
شب دلتنگ مرا پنجره ای بخشیدی
از بهاری که زده خیمه بر این صحرا ها
مثل یک غنچه که چون راز به هم پیوسته ست
دستهایم را سرشار کن از معنا ها
موچ دلمرده ی در خویش فرو ریخته ام
تو مرا بردی بالا بالا بالا ها
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه