مرثیه ساخته شهرام منظمی، 1382
آن روز که خورشید زمان نقش زمین بود
تنپوش عزا بر تن جبریل امین بود
آن لحظه ی موعود رسید از پی اعصار
نی ناله برآورد که تقدیر چنین بود
آنان که به جز منظره ی عشق ندیدند
جان برکف و پر شور پی نور دویدند
در بارگه یار سر سجده نهادند
از خویش گذشتند و به مقصود رسیدند
همه ی دشت سراسر سر بی تن، تن بی سر
به لبی ذکر شهادت به دلی داغ برادر
گل نوخاسته پرپر قدح لاله پر از خون
دل خورشید پریشان افق حادثه گلگون
چه بگویم من از این غم زده آتش به دو عالم
همه جا گریه و شیون همه جا غصه و ماتم
از سوگ تو خون گریم آلاله ی صحرایی
هر شام سیه پوشد این گنبد مینایی
از باد فغان برخاست دریا متلاطم شد
چون نیزه فرود آمد بر آن دل دریایی
یک سوی همه گمراهی بی دردی و خودخواهی
یک سوی نماز خون در غایت زیبایی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:50
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه