ترانه ی پاپ لری
کنار غریبم که برد نصیبم
یه عمره که سی خوم ایگم ایگیریووم
سرشاخ زردم بخون کوک مستم
مو دونم که آخر تو ایره و دستم
سر ورد خالی نمونده قراری
سراکو بهارم عجب روزگاری
مو کارون دردم تیام حرس خینه
دل تنگ خوم هم دی تیم نیشینه
دل مثل دینشت سر تش ایسوزه
غمم هردومونه نه شویل نه روزه
دل چاله گردم هنی مبتلاته
که خرسل تی¬یم مث نابندناته
مو پیوار عشقم که دل کرده زشتم
دل تنگ و دیریت کنه ی سرنوشتم
مو سوختم، برشتم، دلم گرمسیره
تو ییلاق سوزی که دل سیت ایمیره
تو که آسمونل تیریش قباته
دوتا لوت مثل دو خوشه نباته
مو مثل مار تشنه تو چی چشمه سارون
دلم سوخته زاره، بزن نرمه بارون
مو نونم کی یه تو مهی یا که آفتو
د مردم و دیریت بیو تی مو امشو
چه تعل شیرینم و دیریت ایمیرم
مو برفم تو آفتو بزن تا بچیرم
درخت تنها و غریبی هستم که نصیبم از رهگذران سنگ است و عمری است که برای خود میگویم و میگریم
ای کوک مست بیا سر شاخههای زرد این درخت بخوان من میدانم که آخر تو را هم از دست خواهم داد.
در این بیابان قراری گذاشته نمیشود، حتی در بهاران که همه چیز سبز و خرم است، عجب روزگاری شده است.
من کارون درد هستم و چشمانم پر از خون است که حتی دل تنگ خودم هم با من همراهی نمیکند و با من نیست.
دل من مانند اسپند بر روی آتش میسوزد و غمهایم همیشگی است و نه شب میشناسد و نه روز
دل آوار من هنوز مبتلای تو هست و اشکهای جاری از چشمانم مثل گردن بند تو است.
من گرفتار عشقی هستم که مرا زشت و رسوا کرده است تقدیر من همین دل تنگ است.
من سوختم، برشته شدم و دلم مانند گرمسیر گرم است و تو مانند ییلاقی سبز هستی که دلم برای رسیدن به تو هلاک است.
تو که آسمان بال قبایت هست و لبانت مثل شاخته نبات شیرین است.
من مانند ماری تشنه هستم و تو مانند چشمهای با آب گوارا دل من مانند بیابانی سوخته در انتظار اندکی باران من نمیدانم تو چه هستی،آفتابی یا ماهی اما من از دوری تو مردم
بهترین زمان برای من مردن در کنار تو است.
من مانند برف هستم و آفتاب، بتاب تا چکه جکه ببارم.
کنار غریبم که برد نصیبم
یه عمره که سی خوم ایگم ایگیریووم
سرشاخ زردم بخون کوک مستم
مو دونم که آخر تو ایره و دستم
سر ورد خالی نمونده قراری
سراکو بهارم عجب روزگاری
مو کارون دردم تیام حرس خینه
دل تنگ خوم هم دی تیم نیشینه
دل مثل دینشت سر تش ایسوزه
غمم هردومونه نه شویل نه روزه
دل چاله گردم هنی مبتلاته
که خرسل تی¬یم مث نابندناته
مو پیوار عشقم که دل کرده زشتم
دل تنگ و دیریت کنه ی سرنوشتم
مو سوختم، برشتم، دلم گرمسیره
تو ییلاق سوزی که دل سیت ایمیره
تو که آسمونل تیریش قباته
دوتا لوت مثل دو خوشه نباته
مو مثل مار تشنه تو چی چشمه سارون
دلم سوخته زاره، بزن نرمه بارون
مو نونم کی یه تو مهی یا که آفتو
د مردم و دیریت بیو تی مو امشو
چه تعل شیرینم و دیریت ایمیرم
مو برفم تو آفتو بزن تا بچیرم
درخت تنها و غریبی هستم که نصیبم از رهگذران سنگ است و عمری است که برای خود میگویم و میگریم
ای کوک مست بیا سر شاخههای زرد این درخت بخوان من میدانم که آخر تو را هم از دست خواهم داد.
در این بیابان قراری گذاشته نمیشود، حتی در بهاران که همه چیز سبز و خرم است، عجب روزگاری شده است.
من کارون درد هستم و چشمانم پر از خون است که حتی دل تنگ خودم هم با من همراهی نمیکند و با من نیست.
دل من مانند اسپند بر روی آتش میسوزد و غمهایم همیشگی است و نه شب میشناسد و نه روز
دل آوار من هنوز مبتلای تو هست و اشکهای جاری از چشمانم مثل گردن بند تو است.
من گرفتار عشقی هستم که مرا زشت و رسوا کرده است تقدیر من همین دل تنگ است.
من سوختم، برشته شدم و دلم مانند گرمسیر گرم است و تو مانند ییلاقی سبز هستی که دلم برای رسیدن به تو هلاک است.
تو که آسمان بال قبایت هست و لبانت مثل شاخته نبات شیرین است.
من مانند ماری تشنه هستم و تو مانند چشمهای با آب گوارا دل من مانند بیابانی سوخته در انتظار اندکی باران من نمیدانم تو چه هستی،آفتابی یا ماهی اما من از دوری تو مردم
بهترین زمان برای من مردن در کنار تو است.
من مانند برف هستم و آفتاب، بتاب تا چکه جکه ببارم.
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه