ترانه ی بختیاری
دستته های های دستمر بده های های بیو ریم به صحرا
گل اوی های های بهار اوی های های داره تماشا
دستته های های دستم بده های های بیو ریم به گلگشت
مالمون های های بار اینکه های های ایره به منگشت
کر بیو های های دهدر بیو های های هر روز و هر شو
دس بدیم های های به دس یک های های چی مه و افتو
مو دلم های های سی دیدن های های گل بیقراره
ایخوم رم های های به دینارون های های رن ناهمواره
میشکال های های زیتر بیو های های هف کن منه ساز
تا بیان های های یک بگرن های های کر گل چو باز
اسبمه های های زین ایکنم های های ایام دیاری
مو کر های های ایل لرم های های ز بختیاری
اسبمه های های زین ایکنم های های ایام به میدون
مو کر های های ایل گپم های های گو علیمردون
دستت را در دستم بگذار ، بیا به دشت و صحرا برویم
گل آمده ، بهار آمده ، تماشایی است
دستت را در دستم بگذار ، بیا به گلگشت برویم
مالمان کوچ میکند و به سمت کوه منگشت میرود
ای پسران و دختران بیایید هر روز و هر شب
چون ماه و آفتاب در کنار هم دست به دست هم بدهیم
دلم برای دیدن یارم بیقرار است
میخواهم به منطقه دیناران بروم راه ناهموار است
ای نوازنده زود بیا و در سازت بدم
تا جوانان چوبباز گرد هم بیایند
چقدر خوب است شب مهتابی کنار آتشفروزان
پسران آواز بخوانند و دختران پایکوبی کنند
بالا بلند کمر باریک مینایش از حریر است
دختری بختیاری از مالمیر است
اسبم را زین میکنم و خودم را نشان میدهم
من فرزند ایل لرم و از تبار بختیاری
اسبم را زین میکنم و به میدان میآیم
من فرزند ایل بزرگ و برادر علیمردان خان هستم.
دستته های های دستمر بده های های بیو ریم به صحرا
گل اوی های های بهار اوی های های داره تماشا
دستته های های دستم بده های های بیو ریم به گلگشت
مالمون های های بار اینکه های های ایره به منگشت
کر بیو های های دهدر بیو های های هر روز و هر شو
دس بدیم های های به دس یک های های چی مه و افتو
مو دلم های های سی دیدن های های گل بیقراره
ایخوم رم های های به دینارون های های رن ناهمواره
میشکال های های زیتر بیو های های هف کن منه ساز
تا بیان های های یک بگرن های های کر گل چو باز
اسبمه های های زین ایکنم های های ایام دیاری
مو کر های های ایل لرم های های ز بختیاری
اسبمه های های زین ایکنم های های ایام به میدون
مو کر های های ایل گپم های های گو علیمردون
دستت را در دستم بگذار ، بیا به دشت و صحرا برویم
گل آمده ، بهار آمده ، تماشایی است
دستت را در دستم بگذار ، بیا به گلگشت برویم
مالمان کوچ میکند و به سمت کوه منگشت میرود
ای پسران و دختران بیایید هر روز و هر شب
چون ماه و آفتاب در کنار هم دست به دست هم بدهیم
دلم برای دیدن یارم بیقرار است
میخواهم به منطقه دیناران بروم راه ناهموار است
ای نوازنده زود بیا و در سازت بدم
تا جوانان چوبباز گرد هم بیایند
چقدر خوب است شب مهتابی کنار آتشفروزان
پسران آواز بخوانند و دختران پایکوبی کنند
بالا بلند کمر باریک مینایش از حریر است
دختری بختیاری از مالمیر است
اسبم را زین میکنم و خودم را نشان میدهم
من فرزند ایل لرم و از تبار بختیاری
اسبم را زین میکنم و به میدان میآیم
من فرزند ایل بزرگ و برادر علیمردان خان هستم.
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان