آلبومی از ترانه های پاپ ارکسترال و ساز و آواز در فضای موسیقی دستگاهی
نوازنده ی سنتور: مسعود آرامش
نوازنده ی سنتور: مسعود آرامش
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:52آخر كه خواست از او ما را بيافريند آدم بيافريند حوا بيافريند خود آفريد و خود نيز بر خويش آفرين گفت مي خواست هرچه خوبي ست يك جا بيافريند خود آفريد و آنگاه از خويش راند ما را تا بلكه بر زمين هم غوغا بيافريند از خويش راند ما را آنگاه خواند از نو خوش داشت آدمي را شيدا بيافريند شيدا بيافريند خوش داشت آدمي را ويلان كوه و صحرا يا در شلوغي شهر تنها بيافريند غوغا شديم غوغا، شيدا شديم شيدا تنها شديم تنها، ها تا بيافريند باري چنان كه پيداست مي خواست بي كم و كاست مجنون بيافريند ليلا بيافريند
-
3:32باور نمي كني حال دل مرا يادي نمي كني از عاشقت چرا من دوست دارمت چون شب كه ماه را من مي سرايمت چون دل كه آه را چون اشك من گاهي قدم بر ديده ام نه دل برده اي باري بيا دلداريم ده ديدار تو از اين جهان وز آن جهان به اي نوبهارم چشم انتظارم مي گذرد ياد تو باز از سر من مثل نسيم من كه ز رويايت خاطره ها دارم غير تو اين دل را دست كه بسپارم باور نمي كني حال دل مرا يادي نمي كني از عاشقت چرا
-
3:46اي دل تو كه مستي چه بنوشي چه ننوشي با هر مي ناپخته نبينم كه بجوشي دلسردم و بيزارم از اين گرمي بازار غم هاي دم دستي و دل هاي فروشي از عشق برايت چه بگويم چه نگويم بهتر كه از اين راز نهان چشم بپوشي در پيچ و خم زلف شكن مي روي اي دل ديگر تو و سرگشتگي و خانه به دوشي دلسردم و بيزارم از اين گرمي بازار غم هاي دم دستي و دل هاي فروشي
-
2:58از اين غم پنهان و اين گريه ي ناغافل پيداست چه خواهد كرد روياي تو با اين دل اين حادثه در من چيست تا نام تو مي آيد از آينه مي پرسم عاشق شده ام شايد بي تابم و دلتنگم و حيران جدايي تا كي نبرد آه دلم راه به جايي دل بردي و من ماندم و چشمي كه شب و روز وامانده به اين پرسش ديرين كه كجايي تنها با آه ماندم كجايي شيدا اي ماه خواندم كجايي
-
4:04نمي پرسمت كجا مي روي سكوت مي كنم تا مرا بشنوي نمي گويمت ز پايان راه چه دارم بگويم به جز يك نگاه كجايي بي ياد من به يادت فرياد من از اين خواب بيدارم كن كجايي يارا دوباره باز آ اسير دل هاي ديوانه ام كن نديده گرفت مرا ديدنت پرم از تماشاي ناديدنت صدا مي زنم دلي مست كه هنوز اين طرف ها يكي هست كه
-
6:53شب آمده با تمام تنهايي من غم آمده همكلام تنهايي من شب آمده تنهايي تو نامش چيست دلتنگي توست نام تنهايي من آه هرلحظ تو را خواندم و مي خوانم باز مي خوانم باز در كوچه ي انتظار مي مانم باز در هر مژه بر هم زدني مي آيد فرياد بيا بيا ز چشمانم باز بي تاب تر از جان پريشان در تب بي خواب تر از گردش هذيان بر لب بي رويت روي او بلاتكليفم مثل گل آفتاب گردان در شب
-
6:28كجاست خانه ي من هرچه هست اينجا نيست يكي به ماه بگويد كه راه پيدا نيست غريب نيست به چشم من آسمان و زمين ولي نه شهر و ديار من اين طرف ها نيست نشسته گرد سفر روي شانه روحم رفيق راه من اين جسم بي سر و پا نيست تمام شهر به تعبير خواب سرگرمند كسي معبر بيداري من اما نيست به جمله ها خبري از چرا و آيا نيست ز ريگ ريگ بيابان شنيد زخم زبان حريف درددل رود غير دريا نيست
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان