ترانه ی پاپ
راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب
کو همنفسی ؟ تا نفسی رانم از این باب
از همنفسان نیست مرا روزی از آن سان
در روزن من هم نرود صورت مهتاب
بی همنفسی خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب
امروز منم روز فرورفته ی شب خیز
سرگشته از این بخت سبک پای گران خواب
سوزنده و دلمرده تر از شمع به شبگیر
لرزنده و نالنده تر از تیر به پرتاب
گرم است دمم چون نفس کوره ی آهن
تنگ است دلم چون دهن کوزه ی سیماب
بیمارم و چون گل که نهی در دم کوره
گه در عرقم غرقه و گه در تبم از تاب
دهرا چه کشی دهره به خون ریختن من
خود ریخته گردد تو مکش دهره و مشتاب
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شود ماهی بیحربهٔ قصاب
هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر
برتافتنی نیست مشو تافته برتاب
راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب
کو همنفسی ؟ تا نفسی رانم از این باب
از همنفسان نیست مرا روزی از آن سان
در روزن من هم نرود صورت مهتاب
بی همنفسی خوش نتوان زیست به گیتی
بی دست شناور نتوان رست ز غرقاب
امروز منم روز فرورفته ی شب خیز
سرگشته از این بخت سبک پای گران خواب
سوزنده و دلمرده تر از شمع به شبگیر
لرزنده و نالنده تر از تیر به پرتاب
گرم است دمم چون نفس کوره ی آهن
تنگ است دلم چون دهن کوزه ی سیماب
بیمارم و چون گل که نهی در دم کوره
گه در عرقم غرقه و گه در تبم از تاب
دهرا چه کشی دهره به خون ریختن من
خود ریخته گردد تو مکش دهره و مشتاب
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شود ماهی بیحربهٔ قصاب
هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر
برتافتنی نیست مشو تافته برتاب
کاربر مهمان