ترانه ی پاپ ارکسترال
بگذارید بگریم به پریشانی خویش
که به جان آمده ام از بی سر و سامانی خویش
غم بی همنفسی کشت مرا در این شهر
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش
اندر این بحر بلا ساحل امیدی نیست
تا بدان سوی کشم کشتی طوفانی خویش
زنده ام باز پس از آن هم ناکامی ها
به خدا کس نشناسم به گران جانی خویش
ما سر صدق به پای تو نهادیم و زدیم
داغ رسوایی عشق تو به پیشانی خویش
جان چو پروانه به پای تو فشاندم که چو شمع
بیندت رقص کنان بر سر قربانی خویش
گفتم ای دل که چو من خانه خرابی دیدی
گفت ما خانه ندیدیم به ویرانی خویش
بگذارید بگریم به پریشانی خویش
که به جان آمده ام از بی سر و سامانی خویش
غم بی همنفسی کشت مرا در این شهر
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش
اندر این بحر بلا ساحل امیدی نیست
تا بدان سوی کشم کشتی طوفانی خویش
زنده ام باز پس از آن هم ناکامی ها
به خدا کس نشناسم به گران جانی خویش
ما سر صدق به پای تو نهادیم و زدیم
داغ رسوایی عشق تو به پیشانی خویش
جان چو پروانه به پای تو فشاندم که چو شمع
بیندت رقص کنان بر سر قربانی خویش
گفتم ای دل که چو من خانه خرابی دیدی
گفت ما خانه ندیدیم به ویرانی خویش
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:20
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه