تصنیف «داد از دل» از برنامه گلهای رنگارنگ 214
داد از دل فریاد از دل
کی گردم آزاد از دل
هرجا با یک هوس رود گل بیند در قفس رود
داد از دل، فریاد از دل
چون رود پی کسی سر ز پا نمی شناسد
نمی گریزد نمی هراسد
نمی رود پی بقا، به جز فنا نمی شناسد
به بام و در زند که دور از کار من شو
غیر یار خود دگر آشنا نمی شناسد
بلا و آفت و قضا درین سرا نمی شناسد
اگر بگویمش شبی غم خوارمن شو
ز دست دل چه می کشم وای
به زندگی در آتشم وای
یک دم یک جا بندش نکنم
هرگز رام از پندش نکنم
داد از دل فریاد از دل
کی گردم آزاد از دل
هرجا با یک هوس رود گل بیند در قفس رود
داد از دل، فریاد از دل
چون رود پی کسی سر ز پا نمی شناسد
نمی گریزد نمی هراسد
نمی رود پی بقا، به جز فنا نمی شناسد
به بام و در زند که دور از کار من شو
غیر یار خود دگر آشنا نمی شناسد
بلا و آفت و قضا درین سرا نمی شناسد
اگر بگویمش شبی غم خوارمن شو
ز دست دل چه می کشم وای
به زندگی در آتشم وای
یک دم یک جا بندش نکنم
هرگز رام از پندش نکنم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه