ترانه ی پاپ در وصف کتابدار
ای آن که دهی به روشنایی
امید مرا به زندگانی
آن دم که کتاب می گرفتم
از دست تو یار مهربانی
شب بود و به کوچه های تاریک
من بودم و حیرت و دوراهی
با نور هدایت تو رفتم
بیرون ز توهم و سیاهی
آینده ی روشنی اگر هست
از دانش و از بصیرت توست
امروز اگر طلایه داریم
از مهر و صفا و همت توست
در وصف تو بی زبان ترینم
از بس که صبور و مهربانی
ای مشعل پرفروغ دانش
در ظلمت شام زندگانی
ای آن که دهی به روشنایی
امید مرا به زندگانی
آن دم که کتاب می گرفتم
از دست تو یار مهربانی
شب بود و به کوچه های تاریک
من بودم و حیرت و دوراهی
با نور هدایت تو رفتم
بیرون ز توهم و سیاهی
آینده ی روشنی اگر هست
از دانش و از بصیرت توست
امروز اگر طلایه داریم
از مهر و صفا و همت توست
در وصف تو بی زبان ترینم
از بس که صبور و مهربانی
ای مشعل پرفروغ دانش
در ظلمت شام زندگانی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه