مرثیه ای با آهنگسازی و شعر محمود محمدی درباره ظهر عاشورا
ندارم دگر راه چاره
ببینم که بی آبی لب طفلان بسوزد
زند چون به خیمه اشاره
این خصم دون بر خیمهها آتش فروزد
ندارم دگر من امیدی چون کهنه پیراهن به تن کردی برادر
نداری دگر در سپاهت نه قاسم و عبدالله و عباس و اکبر
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغرم ورد زبانم
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین
دل پریشان نا توان زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین
اگر باغبان چیده یک یک گلهای باغم را دگر طاقت ندارم
که در گودی قتلگه از بی کسی فریاد یا جدا بر آرم
اگر وعده ای بین ما شد بر کودکانت ای برادر پاسبانم
ز هر سو زند حجم دشمن با این همه من پاسبانی کی توانم
علقمه میر و علمدارم نیامد از چه گشته سر جدا؟
مشک او افتاده خالی بر زمین کربلا از چه گشته سر جدا؟
ندارم دگر راه چاره
ببینم که بی آبی لب طفلان بسوزد
زند چون به خیمه اشاره
این خصم دون بر خیمهها آتش فروزد
ندارم دگر من امیدی چون کهنه پیراهن به تن کردی برادر
نداری دگر در سپاهت نه قاسم و عبدالله و عباس و اکبر
لایی لایی لایی لایی لایی لایی اصغرم ورد زبانم
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین
دل پریشان نا توان زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین
اگر باغبان چیده یک یک گلهای باغم را دگر طاقت ندارم
که در گودی قتلگه از بی کسی فریاد یا جدا بر آرم
اگر وعده ای بین ما شد بر کودکانت ای برادر پاسبانم
ز هر سو زند حجم دشمن با این همه من پاسبانی کی توانم
علقمه میر و علمدارم نیامد از چه گشته سر جدا؟
مشک او افتاده خالی بر زمین کربلا از چه گشته سر جدا؟
کاربر مهمان