ترانهی پاپ و بیکلام همین ترانه
بر شانهی زخمی کوه
خورشید جان میسپارد
حسی که در من شکفتهست
جز عشق نامی ندارد
حسی که حالا شکوفاست
در رقص رنگین پاییز
حسی که میگوید از خویش
چون موج برخیز و بگریز
رفتم چه معنا بگیرم
با گامهای شتابان
رفتم به سیر رهایی
با بالهای عقابان
دریا به دریا گذشتم
سرگشته تا بیکرانها
با نام تو پرگشودم
در وسعت آسمانها
هرجا گذشتم تو بودی
ای آرزوی نهانم
مدیون عشقم چه آورد
نام تو را بر زبانم
بر شانهی زخمی کوه
خورشید جان میسپارد
حسی که در من شکفتهست
جز عشق نامی ندارد
حسی که حالا شکوفاست
در رقص رنگین پاییز
حسی که میگوید از خویش
چون موج برخیز و بگریز
رفتم چه معنا بگیرم
با گامهای شتابان
رفتم به سیر رهایی
با بالهای عقابان
دریا به دریا گذشتم
سرگشته تا بیکرانها
با نام تو پرگشودم
در وسعت آسمانها
هرجا گذشتم تو بودی
ای آرزوی نهانم
مدیون عشقم چه آورد
نام تو را بر زبانم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه