آلبومی با صدای عبدالحسین مختاباد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:02خدا كند بیایی كه جان من رسیده به لب كشیده روز بختم به شب بیا كه در دلم برپا شود شكوه آشنایی نشسته ام به راهت كه بر من افكنی یك نگه فدای آن دو چشم سیه فروغ زندگی در دل فكن، به معجزه نگاهت چه سرنوشت تلخی در انتظار من بود ز عشقت همه درد و ناكامی به روزگار من بود برای آخرین بار نسیم این چمن باش منم همیشه تنها به یاد تو، تو هم به یاد من باش اگر هرچه دیدم، ملامت شنیدم چو نای نی در این گوشه نالیدم، به خاطر تو بوده اگر ز این جدایی، ندارم رهایی كشیده كار عشقم به رسوایی، به خاطر تو بوده به سنگ غم بزن بر دلم، كه بشكند چو ساغر دلم بگرید آسمان بر حال من ز سوز این ترانه در این سكوت خاموش، لب از گلایه ها بسته ام به جز تو از همه خسته ام، به پای عهد خود با من بمان مرا مكن فراموش تمام وجودم بود عاشق تو گمان من یقین شد كه دل هرگز نبوده لایق تو درخت بهانه نیارد جوانه به روی شاخه هایی كه بشكسته چه سازم آشیانه بامداد جویبباری
-
7:39سرمست شد نگارم، بنگر به نرگسانش گه میفتد از این سو، گه میفتد از آن سو چشمش بلای مستان، ما را از او مترسان اندیشهای كه آید در دل ز یار گوید آن روی گلستانش وآن بلبل بیانش این صورتش بهانهست، او نور آسمانست دی را بهار بخشد، شب را نهار بخشد مستانه شد حدیثش، پیچیده شد زبانش آنكس كه مست گردد، خود این بود نشانش من مستم و نترسم از چوب شحنگانش جان بر سرش فشانم، پر زر كنم دهانش وان شیوهاش یارب، تا با كیست آنش بگذر ز نقش وصورت، جانش خوشست، جانش پس این جهان مرده، زندهست از آن جهانش مولوی
-
3:56ای رستخیز نـاگهان وی رحمت بیمنتها ای آتشـی افـروخـتـه در بـیـشـه اندیشهها امروز خندان آمـدی، مـفـتـاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا در سینهها بـرخاسته، اندیشه را آراسته هم خویـش حاجت خواسته، هم خویشتن كرده روا این سُكر بین هل عقل را، وین نُقل بین هل نَقل را كـز بهر نان و بـقل را چندیـن نشاید ماجـرا
کاربر مهمان