اثری از کامبیز روشن روان با آواز شهرام ناظری، 1367
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
29:48پريشان دماغيم، ساقي كجاست شراب ز شب مانده باقي كجاست دماغم ز ميخانه بويي شنيد حذر كن كه ديوانه، هويي شنيد خدا را بجان خراباتيان كزين تهمت هستيم وارهان به خمخانه? وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده خدا را ز ميخانه گر آگهي به مخمور بيچاره، بنما رَهي كه از كثرت خلق تنگ آمدم به هر جا شدم سر به سنگ آمدم بيا ساقيا مي بگردش در آر كه دلگيرم از گردش روزگار مئي ده كه چون ريزيش در سبو بر آرد سبو از دل آواز هو به ميخانه آي و صفا را ببين مبين خويشتن را خدا را ببين مئي كو مرا وارهاند ز من ز اين و از آن و ز ما و من از آن مي كه چون شيشه بر لب زند لب شيشه تبخاله از تب زند تو در حلقه ي مي پرستان در آي كه چيزي نبيني به غير از خداي بده ساقي آن مي كه تا دم زنيم قلم بر سر هردو عالم زنيم سبك باش و رطل گرانم بده وگر فاش نتوان نهانم بده كه در آتش است اين دل روشنم همانا كه آبي بر آتش زنم ز من بشنو اي پير آموزگار مكن تكيه بر گردش روزگار كه اين منزل درد و جاي غم است در اين دامگه شادماني كم است (رضيالدين آرتيماني)
-
28:57من ار زانكه گردم به مستي هلاك به آيين مستان بريدم به خاك به تابوتي از چوب تاكم كنيد به راه خرابات خاكم كنيد به آب خرابات غسلم دهيد پس آن گاه بر دوش مستم نهيد مريزيد بر گور من جز شراب مياريد در ماتمم جز رباب وليكن به شرطي كه در مرگ من ننالد به جز مطرب و چنگ زن بزن هر قدر خواهيم، پا به سر كه سر مست از سر ندارد خبر چه آب است كآتش به جان افكند اگر پير نوشد جوان افكند از اين دين به دنيا فروشان نباش به جز بنده ي باده نوشان مباش قلم بشكن و دور افكن سبق بسوزان كتاب و بشويان ورق بس آلودهام آتش مي كجاست پر آسودهام ناله? ني كجاست به پيمانه، پاك از پليدم كنيد همه دانش و داد و ديدم كنيد به من عشوه اي چشم ساقي فروخت كه دين و دل و عقل را جمله بسوخت سر فتنه دارد دگر روزگار من و مستي و فتنه? چشم يار چه بندي دلم در سپنجي سراي كه چون بگذري باز ماند به جاي در آن بستن دل ز ديوانگيست بدو آشنايي ز بيگانگيست در اين دار شش در نيابي تو كام مجال مجال و مقام مقام برو طي كن اين هفت طومار را قلم در كش اين هفت پرگار را
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان