موسیقی سربال تا ثریا
درد بی درمان من گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد با نفس خسته من
شعر بی آغاز و انجام سوکت
در اوجاغ سینه من روشنی نیست
ابر بی باران شدن ایر آتش
روح من بیگانه شد در قفس بسته تن
خشت خامی خفته در کج راه خاکم
تا در ثریا آسمانم دیدنی نیست
“امانم بده در این بی کسی
که در خود شکست آیینه باور من”(دو بار)
قصه از آغاز پایانی ندارد
زخم عشق دوست درمانی ندارد
باد نجواهای ما را با خودش برد
رازمان پیدا و پنهانی ندارد
رازمان پیدا و پنهانی ندارد
درد بی درمان من گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد با نفس خسته من
شعر بی آغاز و انجام سوکت
در اوجاغ سینه من روشنی نیست
ابر بی باران شدن ایر آتش
روح من بیگانه شد در قفس بسته تن
در صواف خانه دنیا خدا نیست
“امانم بده در این بی کسی
که در خود شکست آیینه باور من”
علی روحانی
درد بی درمان من گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد با نفس خسته من
شعر بی آغاز و انجام سوکت
در اوجاغ سینه من روشنی نیست
ابر بی باران شدن ایر آتش
روح من بیگانه شد در قفس بسته تن
خشت خامی خفته در کج راه خاکم
تا در ثریا آسمانم دیدنی نیست
“امانم بده در این بی کسی
که در خود شکست آیینه باور من”(دو بار)
قصه از آغاز پایانی ندارد
زخم عشق دوست درمانی ندارد
باد نجواهای ما را با خودش برد
رازمان پیدا و پنهانی ندارد
رازمان پیدا و پنهانی ندارد
درد بی درمان من گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد با نفس خسته من
شعر بی آغاز و انجام سوکت
در اوجاغ سینه من روشنی نیست
ابر بی باران شدن ایر آتش
روح من بیگانه شد در قفس بسته تن
در صواف خانه دنیا خدا نیست
“امانم بده در این بی کسی
که در خود شکست آیینه باور من”
علی روحانی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه